دفترچه خاطرات

ساخت وبلاگ
سلاام.سلااام.   دو روز پیش تولد, من بود. یعنی 1 فروردین. شب 29 ام خونه آقایی بودم و سر ساعت 12 یهو آقایی آهنگ تولد,ت مبارک گذاشت  بعدشم منو بوسید و   تولد,م و تبریک گفت. خواهرشوشو هم یه شیرینی ناپلئونی آو دفترچه خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت دفترچه خاطرات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ghe3yemac بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 11 آذر 1397 ساعت: 22:29

چند روز پیش 1 خرداد سالگرد, خواستگاری و 3 خرداد سالگرد, صیغه, امون بود... داشتم فکر میکردم چیکار کنیم.یادم اومد که سال قبلش رفته بودیم یه رستوران شیک و خوشگل.بعدشم رفتیم یه کافه که کنار دریا بود. ازونجای دفترچه خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت دفترچه خاطرات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ghe3yemac بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 11 آذر 1397 ساعت: 22:29

سلااام سلااام  طبق معمول سرم شلوغه و وقت نمیکنم تند تند بیام اینجا بنویسم. الانم کلی کار دارم ولی... دلم نیومد نیام سرااغ اینجا.. دارم به رویایی ترین آرزوم میرسم... تا چند ماه دیگه منو عشقم همخونه میش دفترچه خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت دفترچه خاطرات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ghe3yemac بازدید : 11 تاريخ : يکشنبه 11 آذر 1397 ساعت: 22:29

خب بعد از مدت ها تونستم بیام و تو وبلاگمون بنویسم  خیلی با ارزشه واسم و جالب !! اینکه تمام این چند سال و با چه سختی گذروندیم تا به ابنجایی که هستیم رسیدیییم البته با کمک خانومی عزیزم  تیر ماه که شروع دفترچه خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت دفترچه خاطرات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ghe3yemac بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 11 آذر 1397 ساعت: 22:29

من این سفرنامه رو در طول سفر نوشتم.روز اول: امروز 2 اردیبهشت 1397، س دفترچه خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت دفترچه خاطرات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ghe3yemac بازدید : 34 تاريخ : سه شنبه 1 خرداد 1397 ساعت: 13:43

سه روز پیش روز عقد ما و روز جشنمون بود. همه چی عااالی بود. بهتر از چیزی که همیشه آرزوشو داشتم. هنوزم باورم نمیشه شرعا و عرفا و قانونا زن و شوهر شدیم.اونم دائمی...موقعی که اومد دنبالم آرایشگاه. همه گفتن چقدرر به هم میان.. شبیه باربی شدی. عشقمم اومد گفت شبیه پرنسسای تو فیلما شدی  آقاییمم که همیشه خوشتیپه.خییلی خوشتیپ تر شد. یه گل نازو خوشگل هم تو دستش بود با رنگ لباسامون ست بود. تم آبی و دفترچه خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت دفترچه خاطرات دنبال می کنید

برچسب : رسیییییییییییییییدیییییییییییییییییییییییییییییم, نویسنده : 2ghe3yemac بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 16:16

خییلی وقته که اینجا نیومدم. انقدرر سرم شلووغ شده. هم من هم آقایی...البته آقایی که خیلی بیشتر سرش شلوغه. کلییییییییی  خاطره داشتیم این چند وقت.حیف که نتونستم بیام بنویسم. کلیی اتفاقات جدید افتاد .حالا ایشالا سر فرصت میام مینویسم. مهمترینشم اولین سفرمون بود که رفتیم استانبول.. بعدش قبول شدن من تو آزمون ارشد و باز شدن شعبه جدید مغازه آقایی اما امرووووز: دیشب شوهر جان شام اومده بود خونه ما. اونم ساعت 11 شب..بعععله.شعبه جدید مغازشو اسفند باز کرد.. دم عیده و سرش حسابی شلوغ. ایشالا که همیشه شلوغ باشه هروقت میاد خونمون ذوق میکنم..آخه معمولا من بیشتر میرم اونجا. آشپزی کردن واسه عشقمو خیلی دوس دارم. حتی دفترچه خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت دفترچه خاطرات دنبال می کنید

برچسب : دلم,تنگ,واسه,اینجاااا, نویسنده : 2ghe3yemac بازدید : 33 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:58

انقدر دیر به دیر میام که دیگه مجلورم چندتا اتفاق و یه جا بنویسم..یا بعضی هاشو اصلا ننویسم... اینم بگم خیلی حیفم میاد که کلی خاطره نانوشته دارم...چیزایی که یه روزی برام رویا بود... از عید و تولد سورپرایزی که آقایی برام گرفت و مهمونیای عید بگذریم... میرسیم به دیروز که 13 بدر بود و اولین 13 بدری که ما رسما باهم بودیم..بعد از چندسال اولین 13 بدری بود که خوشحال بودم سال قبل خونه بودم..همینطور سال قبلش..کلا از وقتی که مامانم نبود فکر کنم فقط یکی 2 سال رفته بودم بیرون. سال قبلم که خیلی دلم میخواست پیشش باشم و یکم دلم گرفته بود اون موقع.البته بهش نگفته بودم هیچ وقت. ولی خودش فهمید.  راستش زیاد از عید دفترچه خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت دفترچه خاطرات دنبال می کنید

برچسب : بدر, نویسنده : 2ghe3yemac بازدید : 32 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:58

  امروز تازه از سفر برگشتم خونه. اونم چه مسافرتی ، اولین سفر با خونواده آقایی و دومین سفر منو عشقم . به قول آقایی ایرانگردی کردیم. از جاده هراز رفتیم قم. بعد رفتیم جمکران. حس خوبی بود تو حرم باهم بودیم.شب تو جمکران موندیم. صبح ساعت 7 حرکت کردیم از کاشان و شهرضا و کلی شهر گذشتیم رسیدیم به اصفهان.همه اش هم آقایی تنهایی رانندگی کرد. انقده خوب و با آرامش رانندگی کرد (به جز یه وقتایی که یه کوچولو تند میره) که کلی خوابیدم تو راه تو اصفهان که رسیدیم تقریبا ظهر بود. رفتیم میدون نقش جهان که خییلی خییلی زیبا بود.کلی هم مغازه های سنتی داشت که کلی توش گشتیم و یه گردنبند خوشگل آقایی واسم خرید + یه یادگاری دفترچه خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت دفترچه خاطرات دنبال می کنید

برچسب : اولین,سفر,خونواده,شوهر, نویسنده : 2ghe3yemac بازدید : 46 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:58

سه روز پیش اولین سالگرد عقدمون بود..که آقایی واقعا گل کاشت.بعد عقدمون ، بهترین شب زندگیم بود..ازونجایی که روز عقد ما با تولد خواهرزاده آقایی یکیه و دو روز بعدش هم عروسی دعوت بودیم. آقایی گفت هفته ی بعد جشن بگیریم. این هفته سرمون شلوغه. منم موافق بودم.     اما تصمیم گرفتم حداقل اون شب شام  آقایی و مهمون کنمو بریم بیرون..  دلم نمیومد واقعا  اون شب مثل شبای دیگه بگذره.. صبح به آقایی گفتم شام بریم بیرون مهمون من. آقایی گفت مگه قرار نشد هفته دیگه جشن بگیریم؟ گفتم چرا ولی امشب فقط شام بریم بیرون.به هم کادو ندیم. بقیه چیزا باشه همون هفته بعد . من یه کارت پستال درست کرده بودم. که میخواستم چندتا از چیز دفترچه خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت دفترچه خاطرات دنبال می کنید

برچسب : اولین,سالگرد, نویسنده : 2ghe3yemac بازدید : 29 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:58