دلم تنگ شد واسه اینجاااا

ساخت وبلاگ
خییلی وقته که اینجا نیومدم. انقدرر سرم شلووغ شده. هم من هم آقایی...البته آقایی که خیلی بیشتر سرش شلوغه. کلییییییییی  خاطره داشتیم این چند وقت.حیف که نتونستم بیام بنویسم. کلیی اتفاقات جدید افتاد .حالا ایشالا سر فرصت میام مینویسم. مهمترینشم اولین سفرمون بود که رفتیم استانبول.. بعدش قبول شدن من تو آزمون ارشد و باز شدن شعبه جدید مغازه آقایی

اما امرووووز:

دیشب شوهر جان شام اومده بود خونه ما. اونم ساعت 11 شب..بعععله.شعبه جدید مغازشو اسفند باز کرد.. دم عیده و سرش حسابی شلوغ. ایشالا که همیشه شلوغ باشه

هروقت میاد خونمون ذوق میکنم..آخه معمولا من بیشتر میرم اونجا. آشپزی کردن واسه عشقمو خیلی دوس دارم. حتی بیشتر از خوردن غذا بهم میچسبه یکی از توهماتم قبلا این بود که یه روز بیاد خونمون .من غذا درست کنم. بعد باهم غذا بخوریم. 

بعد شام یه کم تی وی دیدیم و موقع خواب طبق معمول آقایی کلی سربه سرم گذاشت و  خندیدیم. واقعا وقتی هست با آرامش میخوابم. یکی از بهترین لحظه ها واسم وقتاییه که از خواب بیدار میشم میبینم آقایی کنارم خوابه. حتی خر و پف کردنش گاهی اوقات لبخند میاره رو لبام. اصلا یکی از خاطره هام همین خر و پف کردنشه. اولین بار خیلی واسم جالب بود..آخه بعد 8 سال تازه متوجه شدم آقامون بعضی وقتا خروپف میکنه .شاید واسه بقیه خنده دار باشه. اما واقعا همین چیزای کوچیکم واسم لذت بخشه. 

صبح پاشدم برم صبحونه درست کنم که عشقم مثل یه جنتلمن اومد دم آشپزخونه گفت نمیخواد چیزی درست کنی لباس بپوش بریم بیرون صبحونه.. منم که این شکلی شدم اون لحظه 

لباس پوشیدم سریع .رفتم تو پیج کافه گردی یه کافه جدید انتخاب کردم نشون دادم به آقایی. آقایی هم گفت بریم . آخه من همششش دوس دارم جاهای جدید و ببینم و امتحان کنم. امروز رفته بودیم کافه کامه...

کلا از وقتی که عقد کردیم، هردفعه که صبحونه رفتیم بیرون به پیشنهاد آقایی و سورپرایزی بود. فرصت نشد بیام بنویسمشون 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه یازدهم اسفند ۱۳۹۵ساعت 21:51  توسط khanumi  | 
دفترچه خاطرات...
ما را در سایت دفترچه خاطرات دنبال می کنید

برچسب : دلم,تنگ,واسه,اینجاااا, نویسنده : 2ghe3yemac بازدید : 34 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:58