دومین سالگرد صیغه

ساخت وبلاگ
چند روز پیش 1 خرداد سالگرد, خواستگاری و 3 خرداد سالگرد, صیغه, امون بود...Heart Smile

داشتم فکر میکردم چیکار کنیم.یادم اومد که سال قبلش رفته بودیم یه رستوران شیک و خوشگل.بعدشم رفتیم یه کافه که کنار دریا بود.

ازونجایی که مناسبتا برام خیلی مهمه، دوس نداشتم مثل یه روز معمولی بگذره.به آقایی گفتم امسالم بریم بیرون

آقایی گفت باشه.پنجشنبه میریم یه جای جدیید. منم خوشال گفتم باشه 

یهو 4شنبه آقایی بهم زنگ زد و گفت دوس داری فردا بریم ماسوله؟ منم انتظارشو نداشتم اصن.گفتم ماسوله؟؟! آره 

 

 اینگونه شد که دومین, سالگرد, صیغه, امون توی جاده ی خوشگل مازندران تا گیلان و بندر انزلی و ماسوله سپری شد. صبح ساعت 9 راه افتادیم.ساعت 2 رسیدیم بندر انزلی و حسن رود.تا 5 اونجا گشتیم.بعدشم رفتیم سمت ماسوله که من عاااشقشم.امسال دومین, باری بود که میرفتیم اونجا. از همون بار اولی که رفتیم عاشق ارامش و زیباییش شدم. تابستونا همیشه جنگل و دریا و جاهای مختلف میریم. ولی اینجا به نظرم یه جوره خاصیه. طبیعت و آرامشش بی نظییره. سال قبل سالگرد, آشناییمون اقایی منو آورده بود اینجا. (انقدر سرم شلوغ بود وقت نکردم خاطره اشو بنویسم)

امسالم سالگرد, صیغه,.ساعت 7 رسیدیم به ماسوله و یه خونه ی خوشگل و کاهگلی یه شب اجاره کردیم .آقایی میخواست یه کم استراحت کنه،من هی میگفتم بریم بیرون تا شب نشده

رفتیم دور دور و انقدر من ماسوله رو بالا پایین کردم،آقایی هم دنبالم هرجا میرفتم میومد .از پایینه پایین کوه تا بالارو دور دور کردیم.عشقمم با اینکه پاهاش خسته شده بود بس که رانندگی کرد هیچی نمیگفت. دیگه گفت از گشنگی مردم(دور از جونش) 

انقدررر همه جا خوشگل بود،هوا خوب بود، صدای پرنده ها ،صدای رودخونه، دست عشقمم که تو دستام بود،دلم میخواست زمان بایسته.من و تو تا مدتها همونجا بمونیم،دور از همه ی مشکلات،دور از همه ی آدما، فقط از بودنت لذت ببرم.

الان تو یه دورانی هستیم که همش داریم فکر میکنیم و تلاش میکنیم که بتونیم یه خونه ی خوب بگیریم.همون خونه ای که سالها بهش فکر کردیم و براش نقشه کشیدیم. اون موقعها به خودم میگفتم یعنی میشه یه روزی ما همخونه بشیم؟الان داریم به اون روز یواش یواش نزدیک میشیم..البته خیلی بیشتر آقایی به فکر خونه اس. منم به فکر وسایل خونه.. 

واقعا تو این اوضاع اقتصادی ،خیلی سخته یه مرد  بدون هیچ کمک و پشتیبانی بتونه از پس همه ی مخارج ازدواج و عروسی و... بربیاد. نه که نشه، میشه. ولی خیلی سخته.. یه وقتایی دلم واسه آقایی میسوزه که میخواد همه چی بهترینه بهترین باشه،براش هم اصلا مهم نیست که بیشتر کار کنه،از تفریح و چیزایی که دوس داره بگذره،تا بتونه به قولاش عمل کنه. مثلا میدونم که دلش میخواد ماشینشو عوض کنه،ولی اینکارو نمیکنه الان.حتی گفته اگه لازم شد میفروشمش..که بتونه یه خونه ی خوب بگیره.

حالا بگذریم...

داشتم میگفتم،بعد دور دور کردن رفتیم یه رستوران دنج و کباب کوبیده و چنجه و آش دوغ خوردیم با یه دوغ محلی خوشمزه. نمیدونم غذاش خیلی خوشمزه بود یا تو یه همچین جایی اونم کنار آقایی بهم انقدر چسبیده بود. بعد شام رفتیم یه کم استراحت کردیم .نشستیم رو مبل.منم لم دادم به آقایی و رفتم تو بغلش 

خب تقصیره خودشه. گوشتالو شده دوس دارم بغلش کنم همش

بعد استراحت هم رفتیم رو پشت بوم یکی از خونه ها نشستیم.منم پیراهن آقایی و پوشیدم اومدم بیرون،نه که لباساش گشاده واسم خیلی راحتم

ساعت تقریبا 12 بود،نشستیم رو پشت بوم و چیپس و ماست موسیر خوردیم،البته بیشترشو من خورد.وااای انقده چسبیید. هوا هم بهاریه بهاری بووود.. آقایی هم تیکه معروف اشو میگفت: تو این وقت شب،اینجا تو ماسوله چیکار میکنی دتر؟؟ تو الان باید خونه خواب باشی ،هااااهاااهاااا

قربون آقایی بشششم که منو همه جااا میبره. 

فردا صبح و تو راه برگشت هم کلی خوش گذروندیمو اومدیم خونه.

این بود از دومین, سالگرد, صیغه, ماااا

ایشالا سال دیگه تو خونه خودمون جشن میگیرییم.بععله 

دفترچه خاطرات...
ما را در سایت دفترچه خاطرات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ghe3yemac بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 11 آذر 1397 ساعت: 22:29