خونه ی آقایی

ساخت وبلاگ
افطار خونه آقایی اینا دعوت بودم.بعد افطار نشسته بودیم رو زمین با خواهر و داداشش داشتیم بازی میکردیم. تست هوش بود. آقایی خیلی خسته بود خوابش میومد گفت سرمو بزارم رو پات ،پات درد میگیره؟ گفتم نه  
روش به سمت من بود. هروقت خواهرشوشو و داداشش حواسشون نبود و روشون به سمت ما نبود بوس میفرستاد یواشکی... من این شکلی شده بودم از ترس و خجالت Blush Confused هی لبمو گاز میگرفتم 3 (12) میترسیدم یکی ببینه.

اما تو دلم این شکلی بودم Lub
دیگه گفتم پام درد گرفت.سرتو بزار رو بالش3 (12)

اما خیییلی باحال بود 

دفترچه خاطرات...
ما را در سایت دفترچه خاطرات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ghe3yemac بازدید : 41 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 17:20