رسیدم خونشون. دل تو دلم نبود. دو بار پیام دادم کجایی،از پنجره نگاه کردم چندبار که هروقت اومد ببینم.یهو خواهرشوشو گفت رضا اوومد... واااااای که چه لحظه ای بود. بهترین هدیه دنیا هم بهم میدادن حاضر نبودم با اومدن عشقم عوضش کنم. از راه پله ها که داشت میومد فیلم گرفتم ازش.گفتم سلاام.عشقمم گفت سلام خوشگل خانووم.بعد روبوسی کردیم..منم خجالتی میشم جلو بقیه..تو دلم قربون صدقه اش رفتم .عشقم بغلم کرد گفت دلم واست تنگ شده بود.وااای انقده خوشحال شدم بغلم کرد.اگه اینکارو نمیکرد عمراا من جرات نداشتم جلو بقیه بغلش کنم.داشتم میمردم واسه بغلش.
لباساشو که عوض کزد اومد با یه چمدون گنده که از چین خریده بود نشست وسط هال.
بعد کلیییییییی سوغاتی از توش درآورد.هی یکی یکی در میاورد میگفت این مال شماس.این ماله مامانه..این مال...
اما سوغاتیای من از همه بییییییییییششششششششترررر تر بوووود
خیلی چیزای خوشگل و خوبی خرید واسم. خیلی دوسشون دارم. مررررسی عزیزدلم.مرسی شوهر باسلیقه من..خیلی کیف کردم که ایینهمه به یادم بودی ،هرجایی که رفتی یه چیز واسم خریدی،خوشحالم که انقده مهربونی..با اینکه این ماه اینهمه قسط و چک داری با ذوق و شوق اینهمه خرید کردی واسم.
خداییش فکر میکردم سوغاتیم فقط چندتا لباس و یه چیز تزیینی باشه .چون همش دنبال جنس بود واسه مغازه.
اما به جز لباس،کلاه و ساعتو حتی لاک و گوشواره هم برام خرید عزیزدلم.گوشواره اش خییلی نازه.
ساعتمونم که ست خرید خیلی خوشگله. از چیزای ست خوشم میاد
اینم عکس سوغاتیای من که عشقم زحمت کشیییید.
دفترچه خاطرات...
برچسب : نویسنده : 2ghe3yemac بازدید : 38